هما توکلی
هما توکلی
Saturday, December 30, 2006
پسرك
پسرك را كه روي لبه ديوار كوتاهي نشسته بود نگاه مي كردم . او مرا نمي شناسد . حتي فكرش هم شرمگينم مي كند . من پدرش هستم ، پدر واقعي اش ، و او مرا نمي شناسد .


Davis
Wednesday, December 27, 2006
خيلي وقت بود اينقدر نخنديده بودم
بعد از بحث و جدل طولاني پشتمون رو كرديم به هم و خوابيديم . اونقدر با فاصله كه به هم نخوريم ، روي لبه هاي تخت . اون از تخت افتاد .

Stott
Sunday, December 24, 2006
بيكار
از كنار ساختمانها مي گذرم ، بخصوص در مركز شهر . زمستان بهترين زمان براي اين كار است . از نزديك درهاي اتوماتيك مي گذرم طوري كه هنگام عبور من باز شوند ، هواي سرد را وارد فروشگاه يا دفتري مي كنم و كارمندان را اذيت مي كنم . خيلي لذت مي برم .


Hardy
Wednesday, December 20, 2006
باخته
بعد از سكس تازه صحبتهاي آشنايي شروع مي شود .
مرد به صندلي اتومبيلش تكيه داد ، خيلي وقت بود كه زن اين كار را توي اتومبيل نكرده بود ، از وقتي كه شانزده سالش بود ، دوباره مارگريتا خورده بود و مست شده بود . دامن كوتاهش تا زير نافش بالا آمده بود و شورتش هنوز روي پاي لختش مانده بود .
مرد كيف او را مي كاود و مي پرسد : گفتي چند تا بچه داري ؟
زن بازوانش را روي سينه اش جمع مي كند و مي گويد : دو تا داشتم .


Alonso
Sunday, December 17, 2006
. . .
از وقتي مرد بيمـار شـده بـود ، تخـتـهايشان را از هم جـدا كـرده بودند . يك شب مـرد احساس كرده بود پشتش مي خـارد اما دستش نمي رسيد . فكـر كرد زن اين كـار را انجام مي دهد . در زد و به آرامي او را صدا كرد . در را باز كرد . و تمام روز را به جابجا كردن وسايل گذراند .


Reece
Monday, December 11, 2006
ناخن
مدتهاست كه ناخنهاي دوست پسرم را لاك مي زنم . ناخنهاي دست و پايش را . فقط يك لايه نازك ، صورتي صدفي يا برق ناخن . زياد معلوم نيست . بعضي وقتها ناخنهايش را سوهان هم مي زنم . او اين كار را دوست دارد . نمي دانم من هم دوست دارم يا نه .


Hardy