هما توکلی
هما توکلی
Sunday, January 28, 2007
آسوده
SMS فرستاد ، گفت مي­خواد تمومش كنه و جايي هم براي توضيح نيست . شنيده بودم ديروز تصادف كرده و موبايلش رو دزديدن . خيالم راحت شد .


Pereira
Thursday, January 25, 2007
...
ماه نو ، اميد ، لبخندي در آسمان تابستان . نگاهي عاشقانه به ماه كرد و به تير چراغ برق خورد.


Staincliffe
Saturday, January 20, 2007
سايه
شب سردي بود . از رستوران كه بيرون آمدند زن مشتاقانه به مرد نگاه كرد . تاريك بود اما مرد سرخي گونه­هاي او را ديد .


Gallivan
Sunday, January 14, 2007
خدمتكار گنگ
وقتي تشخيص داد اين همون صداييه كه هفته پيش سرش داد زده بود ، توي سوپ تف كرد .


Cope
Tuesday, January 09, 2007
بعد از كلام
هيچوقت نامه نوشتن را فراموش نكرد ، حتي وقتي كه دادگاه خانواده قانوناً ما را از هم جدا كرد . پريس اعترافات نوشته شده را امضا كرد ، " از اين پس و تا ابد " ، با خودنويس مونبلان كه با هم خريده بوديم . امضايش حالتي مثل كشيده شدن داشت – هنوز هم دارد ، مثل آخرين نفس هاي مرد در حال مرگ .


Garcia
Thursday, January 04, 2007
رفته
گواهي تولد ، ديپلم دبيرستان ، كارت پايان خدمت ، سند ازدواج ، آگهي ترحيم : پيرزن كاغذهاي گرانبهايش را دوباره و دوباره مرتب مي كند ، با نظمي صحيح . شايد با اين ترتيب او برگردد .



Baird
Monday, January 01, 2007
باز هم تو
گفتم : خب ، مردم خيلي چيزها مي گن ، حق ندارن .
زن گفت : درسته ، اما تو اين مورد بخصوص ، تو خودت به من گفتي .
زن لبخندي زد ، حس كردم ضربان قلبم كند شده ، شايد هم اصلاً نمي زد .
گفت : منو يادت نمي ياد ، نه ؟

Coward