هما توکلی
هما توکلی
Sunday, November 05, 2006
مرثیه ای بر طلاق
بیدار می شوم . او را در کنار خود احساس می کنم و بازویش را زیر گردنم . نامش را بخاطر نمی آورم . شاید رالف ، یک اسم معمولی . سعی می کنم آن شب طولانی را بخاطر آورم . نمی توانم .
این بازو زیباست . پیچیده و زیبا . صاف و مردانه . آنرا می بوسم . فرانک ؟ دان ؟ نامی یک سیلابی . بدنش آشناست ، مثل تصویر یک خانه .
مثل همیشه باز فکر می کنم : « چه غلطی دارم می کنم ؟ » ، فکر را دور می کنم . دوباره این بازو را می بوسم . به دورم می پیچد و من او را می بوسم ، نامش هرچه باشد ، من تسلیمم .

به ساعت نگاه می کنم ، نزدیک آمدن پسرم است . به مایک یا جو می گویم که برود . شماره تلفن هایمان را به هم می دهیم . در را پشت سرش قفل می کنم .


Eisner